شبی را تا سحر بیداربودم اسیر غصه های یار بودم
به یادم امد ان تاریخ غمبار ز حالات زنی در شهر انبار
حکومت داشت ان تاریخ حیدر چو بشنید این خبر گردید مضطر
خبر این بود نا مردان شامی به منزلگاه بانویی گرامی
هجوم وحشیانه کرده بودند ستم ها بر سر اورده بودند
ز چهره معجر او را ربودند زپا خلخال او بیرون نمودند
زنی را با کتک از هوش بردند که زینت های او از گوش بردند
چو از جریان او گردید اگاه به خود پیچید حیدر غیرت الله
همه خشم علی را خوب دیدند همه این گفته را از اوشنیدند
هر ان که زین غم عظمی بمیرد ز نزد من مدال حسن گیرد
نسازم مردن او را ملامت کتک بر زن بود اوج شقاوت
به دوران حکومت کردن من چگونه لطمه بیند روی یک زن
الا حیدر که این سان غمینی توکه از غصه ی ان زن چنینی
چه ها کردی میان اتش ودود که زهرایت میان شعله ها بود
تو که ان جا دستت بشکسته بودند طنابی را به حلقت بسته بودند
یقین دارم که عمری شرمگینی شنیدی ناله ی فضه خذینی
مگر ان جا نماز صبرخواندی نوک مسمار دیدی زنده ماندی
ز یاد تو پر از دردم علی جان ! فدای غیرتت گردم علی جان!
62392 بازدید
298 بازدید امروز
68 بازدید دیروز
965 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian